امروز : جمعه 10 فروردین 1403 بروزرسانی:1403/01/05

گالری تصاویر خبر

8:46 AM 1400/09/15 تعداد بازدید: 705
... در آمل در مسجد سبزه ميدان مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم (در تعطيلات تابستان بوده كه ايشان قم را ترك ميكرده).

... در آمل در مسجد سبزه ميدان مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم (در تعطيلات تابستان بوده كه ايشان قم را ترك ميكرده).

روز دوم پس از نماز به منزل آمدم. پس از ناهار آماده استراحت شدم، ولي بچه ها با سر و صدا و بازي نگذاشتند، من كه خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا كردم، در حالي كه نبايد دعوا مي كردم، بالاخره در محيط خانواده پدر بايد با عطوفت رفتار كند.
پس از لحظاتي ناراحت شدم، به حدي كه اشكم جاري شد. از خانه بيرون رفتم و مقداري ميوه و شيريني براي بچه ها خريدم تا شايد دلشان را به دست آورم و از ناراحتيم كاسته شود.
جناب رسول الله صل الله عليه و آله و سلم فرمود: دلي را نشكن كه اگر شكسته شد قابل التيام نيست، چنانچه اگر ظرف سنگيني شكست، با لحيم اصلاح نمي شود.

زمين و آسمان بر من تنگ شد و احساس كردم كه نمي توانم در آمل بمانم. از آمل بيرون آمده، به قصد عزيمت به تبريز و محضر آقا سيدمحمدحسن الهي عازم تبريز شدم.

امام رضا عليه السلام فرمود :‌ «كسي كه ايمانش برتر از ديگران است، اخلاقش نيكوتر و به خانواده‌اش مهربان‌تر است و من نسبت به خانواده‌ي خود، مهربان‌ترم»

در منزل ايشان پس از لحظاتي احوالپرسي اظهار داشتند: من نمي دانستم شما قم هستيد يا آمل؟ لذا مي خواستم نامه اي به اخوي (علامه طباطبائي) بنويسم تا نامه را به شما برسانند.
با تعجب عرض كردم: آقا چه اتفاقي افتاده كه مي خواستيد مرا در جريان بگذاري؟
فرمودند: من خدمت آقاي قاضي مشرف شدم و سفارش شما را به ايشان كردم. ولي حاج آقاي آملي! (استاد خيلي مودب بودند و مرا حاج آقاي آملي خطاب مي كردند) ايشان از شما راضي نبودند.

با شنيدن اين جمله تا لاله گوش سرخ شدم، عرض كردم: آقا چطور؟ چرا راضي نبودند؟
فرمودند: ايشان به من گفتند: آقاي آملي چطور هوس اين را (راه سير و سلوك عرفان ) دارد در حالي كه با عائله اش اينطور رفتار مي كند؟

بعد فرمود: حاج آقاي آملي! داستان رفتار با عائله چيست؟

زبانم بند آمد و اشكم جاري شد و بالاخره به ايشان ماجرا را عرض كردم.

فرمود: آقا! چرا؟ اينها امانت خدا در دست ما هستند.

به قم بازگشتم و كل ماجرا را نيز خدمت آقاي علامه طباطبائي عزيز عرض كردم و ايشان هم تعجب كرد و پس از سكوت زيادي فرمود: «آقاي قاضي بزرگمردي بود.»

 

امور فرهنگي شيلات گيلان

ارسال دیدگاه

( دیدگاه ثبت شد)