امروز : پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403 بروزرسانی:1403/02/06

گالری تصاویر خبر

12:54 PM 1401/12/25 تعداد بازدید: 184
 

با شهيد رسول فيروزبخت تصميم گرفتيم كه مراسم روز اربعين رو در مقر الوارثين با شكوه برگزار كنيم. با همفكري كه با دوستان داشتيم قرار شد كه بچه ها بعد از خواندن زيارت اربعين در حسينيه الوارثين (مقر رزمندگان گردان تخريب لشگر 10 سيدالشهداء (ع) در فكه ، مسير حسينيه تا گلزار شهداي الوارثين را به صورت دسته عزاداري سينه زني كنند و نهار رو در حسينه همه بچه ها سر يك سفره باشند و اون روز نهار در چادرها توزيع نشود.
صبح روز قبل از اربعين تازه از صبحگاه اومده بوديم كه از بلند گوي مقر يك تعداد اسم خوانده شد و تاكيد داشتند كه برادرها وسايلشان رو جمع كنند و آماده براي ماموريت جديد باشند.
اين خبر و رفتن بچه‌ها كه تعدادشان به 30 نفر مي‌رسيد برنامه اربعين را به هم مي‌زد. حدود 10 صبح بود كه شهيد حاج قاسم اصغري جانشين گردان تخريب لشگر10 با ماشين وارد مقر گردان شد.
من و شهيد رسول فيروزبخت دم در حسينيه ايستاده بوديم. به رسول گفتم: به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها را به عقب بياندازد و برنامه اربعين را خراب نكند. رسول گفت: خودت بگو، من با حاج قاسم رودربايستي دارم. تو بگي حرفت شهيد نميشه.
حاج قاسم از جهت روحي حرفش يك كلام بود وقتي مي‌گفت بايد بشود ديگر كوتاه نمي آمد. گفتم من با حاجي صحبت مي كنم و به بهانه اينكه حاجي موهاي سرت بلند شده بايد موهايت را كوتاه كني رفتم ماشين سلماني دستي ام را برداشتم و رفتم سراغش و يك گوشه چند تا بلوك سيماني روي هم چيدم و ماشين سلماني را توي موهايش گذاشتم.
حاجي خيلي موهايش پرپشت بود و ماشين داخل موهايش گير مي كرد و گاهي هم يك ناله آخي ميزد. سر صحبت را باز كردم و گفتم: «حاجي قراره بچه ها رو كجا ببري؟» و بعد از كلي صغري و كبري، گفتم: براي روز اربعين امام حسين(ع) برنامه عزاداري داريم و رفتن بچه ها مراسم ما را از رونق مي اندازد.
حاجي اسم امام حسين عليه السلام كه آمد متقاعد شد كه برنامه رفتن را عقب بياندازد و قرار شد فرداي اربعين بچه ها به طرف سردشت حركت كنند.
اين آخرين اربعين حاج رسول و حاج قاسم در اين دنيا بود. روز اربعين بعد از نماز صبح ديگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند براي دسته عزاداري روز اربعين. وانت گردان را داد تا بلندگو سوار كنيم و اطراف گلزار شهدا و مزار يادبودها پرچم ها نصب شد و كاسه اي گل از تربت امام حسين (ع) فراهم شد و عزاداري اربعين همانطور كه پيش بيني شده بود انجام گرفت.
بچه ها با پاي برهنه و بر سينه و سر زنان مسير حسينيه تا گلزار شهدا را پيمودند و من هم ميكرفون به دست جلوي آنها حركت مي‌كردم و نوحه اي كه مي‌خواندم اين بود كه:
يك اربعين از روز عاشورا گذشته******صد اربعين بر زينب (س) كبري گذشته
آنچه كه تعجب بر انگيز بود ضجه و ناله شهيد حاج قاسم اصغري در اين مراسم بود. او از خود بيخود شده بود. انگار نه انگار كه فرمانده گردان است و بايد مقابل نيروهايش مراعات كند.
روز اربعين سال 66 گلزار شهداي الوارثين غوغايي بود و اين شور وقتي به اوج رسيد كه بچه ها دم گرفتند:
شور شهادت به سرم آمده***كرببلا در نظرم آمده
حسين جان زيارت***حسين جان شهادت
شهيد حاج قاسم اصغري و شهيد حاج رسول فيروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربيع الاول و در روز امامت حضرت ولي عصر (ع) در پاكسازي ميادين مين منطقه سردشت با انفجار مين «والمري» هر دو به شهادت رسيدند.
امور فرهنگي شيلات گيلان
 

ارسال دیدگاه

( دیدگاه ثبت شد)